وقتی کرونا اومد، چند روز اولش بیرون می رفتم، یعنی می رفتم سر کار اما بعدش دیگه خونه نشین شدم. تنها موندن تو خونه سخته. کسی نیست باهاش حرف بزنی و کم کم احساس می کنی داری افسرده میشی.

من آدم کم حرفی هستم. اما از این بدم نمیاد که کسی با من حرف بزنه. دوست دارم حرف بزنه من گوش بدم و اگر حرفی اومد تو مغزم بزنمش. یادمه وقتی مجرد بودم و تو خونه ی خودمون زندگی می کردم، این جور موقع ها که حالم خوب نبود به بابام می گفتم حرف بزنه. بابام مثل من کم حرف نیست و کلی حرف داره برای گفتن. کلی داستان و ماجرا تعریف می کنه.

همسرم هم میره سرکار و من بیشتر تنها می مونم. دوست ندارم به کسی پیام بدم یا زنگ بزنم تا وقتشو بگیرم.

اما امروز چند جا خوندم که اگر حوصله ات سر میره خیلی بهتر از اینه که الان تو تخت بیمارسشتان باشی. آره. درسته. اشکال نداره. این روزا سخته برای همه. امروز چند تا کار باید انجام می دادم ولی فقط به یکیشون رسیدم. البته اونم کامل نه. بازم وقت دارم می تونم اون یکی ها رو یکم پیش ببرم. وقتم زیاد هدر دادم.

کیک پختن رو دوست دارم اما فر نداریم برای همین کیک پختنم محدود میشه به چند تا کیک که تو قابلمه بشه بپزم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها